بعد دو قرن
سلام به همگی بعد دو قرن(با گوش دادن غرهای فراوان ) بالاخره امدم مطالبی (در واقع مطلب که نه ولی اسمشو نمیدونم چی بذارم ) بهم محول شده بود رو بذارم البته خیلی زیاد هستن که واسه تنوع همه رو توی یه پست میذارم
تازگی ها به یه نکته ای رسیدم "عموما همه توی ادامه مطلب پست هایی که ادامه ی مطلب دارن نمیرن"
و به همین منظور ادامه مطلب نمی ذارم
خب اول از همه عید قربان رو با تاخیر فراوان تبریک می گم
دوم اینکه آهنگ چه طوره؟؟؟
و برسیم به اصل مطلب
فعلا خوشحالم از اینکه کریم مصمر (فکر کنم درست نوشتم) ثمر واقع شد
تازگی ها یه وقت حسم درست از آب در میاد یه وقت برعکس ولی خیلی حال کردم [فهیمه با استرس ازم پرسید به نظرت ازم می پرسه؟ با ریلکسی تمام گفتم نه عدل همون نفر اول خانوم ازش پرسید و مهلا بیچاره با استرس تمام منتظر بود خانم ازش بپرسه چون من بهش گفته بودم ازش نمی پرسه]
و اما 3 بار هم درست ازآب درآمد
خب این بهتون پینهاد می کنم این عکسا (با کیفیت بسیلر عالی ) رو ببینید وگرنه نصف عمرتون برباده توی عکسا فقط "مراسم اهدای مدال مسابقات والیبال قهرمانی آسیا _امارات " ثابته البته دست فهیمه درد نکنه از روی فیلم عکس گرفته
اصل موضوع "فرگل"ِ
خرزو خان(درست نوشتم؟) رو هم میتونید مشاهده کنید
اوج کیفیت
کی میتونه فرگلو پیدا کنه؟
می گم وبم مون رو فیلتر نکنن
فهیمه چه گیری به غفور داده؟
با سلام خدمت باهوش باهوش ها ، عطیه ی عطیه ها :
هم اینک که تو الان داری با لب تابت به قول خودت سرامیکی ات این نوشته را می خوانی،
من در حالت بیهوشی از دست این معلم ها به سر می برم از بس که مقش داده اند
و من برای قبولی در دانشگاه تهران و خانم دکتر شدن مجبورم عین حیوانی 4 پا درس بخوانم ...
از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان هفته ی پیش مادر و پدر گرام با همفکری بهنام و سمیه طی عملی انتحاری
تصمیم گرفتند که در سفری 1 روزه به مشهد برویم و مادر و خاله فاطی هم بسیار خرسند شدن هیچی دیگر
،روز 4 شنبه من از دو چیز جیم زدم اولی از زنگ دینی و دومی هم از کانون مزخرف ...
رفتیم و رفتیم و در راه بسیار کیف کردیم و حدود ساعت 17 به مشهد رسیدیم ، شانس خراب ما
سه راه راهنمایی را بسته بودند و بابا از سناباد مستقیم رفت به کوچه ی خاله که بسیار وقت تلف کرد و حال گرفت.
هیچی دیگر در مشهد هم که نگو اینقدر با یگانه و جمال و جلال و سمیه و آقای حاجی پور خوش گذشت که نگو !
با بچه ها که تا ساعت 2 بامداد بیدار بودیم و آقای حاجی پور هم که از خاطره باحال هاش تعریف میکرد و کت و شلوار بابا
رو هم آقای جویمند دوخته بود و بابا کلی بشکن میزد ، کلا عین همیشه یه عالمه بستنی خوردیم و من هم 2 تا مانتوی
خیییییلی خوگشل از اطلس پوشان که سر خونه ی خاله است همراه با شال گرفتیم و یگانه هم برای بنده کلی
کتاب خرید من هم که کرم کتاب اون هم از نوع عرفان نظر آهاری ...
راستی یگانه گفت بهت بگم دو تا بستنی را بالا نکشی ...*:)
و تکتم نیز افزود : ناهار در شاندیز را هم *:)
کلا سمیه هی از تو می تعریفید و رو اعصاب بود عاطفه نیز هم *:)
کلا خیییییییلی خوش گذشت حرم رو هم که دیگه نگو ... باز من با کلی نی نی دوستیدم *:)
و اینکه دیگر امیدوارم کاملا دلت سوزیده باشد ، برای تو هم دعا کردم و خاله هی سراغ تو را میگرفت *:)
مبین هم هی یاد گرفته میگه :
عطِّی کو ؟؟؟ بعد خودش میگه : نیس تیران *:)
ازش عکس تو آتلیه گرفتن جیییییگر شده نفسم ، هی ملا ملا میکنه *:)
محمدامین هم درس هایش را می خواند و کلی ما را خون به جگر میکند از بس فک میزند ...
الهام هم کپ مریم دایی علی شده و با بابا خیییییلی جور است و هی آآی آآی میکنه *:)
دلت کباب شد پس خدافظ :
مهلا *:)
مهلا کمی با انصاف نوشت : ایشا.... رتبه 1 بشی تا بری لندن (خخخخخ ماجرا داره این لندن )
برام دعا کن تا برات دعا کنم ...هار هار هار
برای دیدن عکس ها برین ادامه ی مطلب
میدونم این عکس ها جیگر مهلا رو میسوزونه.....آخی.....
.
.
مهلا غیرتی ِ بسیار گریه ناک نوشت : مدینه گذاشتین و کردین کبابم ....
الهی به زمین گرم بخورن !
من فرگلم رو می خوام ....واای واااای واااای (الان این حالت غش بود )
دیگه مویی نمونده رو سرم ... فرگل ، فرگل ، فرگل
ادامه مطلب...
مهلا خانم اعتقاد دارند که فرگل و جومونگ به هم شباهت دارند.
چی بگم والله
نظر شما چیست؟
مهلا با اعتماد به نفس و بسیار خوشحال نوشت : دوستان من توهّم نزدم و از عشق فرگل مجنون نشدم
بلکه من طبق نظریه ای که در آینده ای نه چندان دور ، به نام من در کتاب های شیمی آن هم از نوع پیش دانشگاهی چاپ می شود ، تازه آن هم با کلی مدرک و سند ، به این نتیجه رسیدم که این دو برادران دوقلوی هم هستند ...
بر هیچ کی پوشونده نیست شباهت این دو تا به هم ...
اصلا عین بز از وسط نصف شده می مونن ، والاّ ...
تازه به نظر من که دوقلو هستن باور کن فهیم ...
حالا هر کی جرئت داره ، حرف من رو تایید نکنه ؟؟؟
حالا میخوام براتون از سوتی های سال جدیدمون بگم .
اولین سوتی:
تصعید چیست؟نه واقعن تصعید چیه؟من از شما میپرسم؟
حالا هیچیم نه -آب به مایع- واقعن؟؟؟
اینم بگم این سوتی مهلا=ملاقه بود.
سوتی دوم:
صدف خانم سر کلاس شیمی به جای شست و شو میگن:سشت و شو
تلفظشم سخته ها نه؟
از حقیقت نگذریم گفت شست و سو نه سشت و شو...
قربون خودم که سوتی ندادم
مهلا شرمسار نوشت : حالا باید جلوی این همه آدم بگی ...
نمره هایی که من میگیرم بدتره یا ....
یه روزی بهتون ثابت میکنم تصعید یعنی تبدیل آب به مایع ... صرفا برای کم نیاوردن *:)
هار هار هار من موندم با چه عقلی اول کشور شدم .... خخخخخ
خبرگزاری ورزش والیبال : بازیکن گنبدی پست دریافت کننده تیم ملی والیبال ایران گفت: حضور تماشاگران ایرانی در سالن مسابقات قهرمانی آسیا کار ما را برای رسیدن به مقام نخست آسان می کند.
به گزارش خبرگزاری ورزش والیبال ،فرهاد قائمی در گفتگو با خبرنگار اعزامی روابط عمومی فدراسیون والیبال اظهار داشت: با توجه به شرایط مسابقه با کویت، خولیو ولاسکو ترجیح داد به بازیکنان اصلی تیم ملی استراحت بدهد. خوشحالم که توانستیم به پیروزی برسیم و این از هر چیز دیگری برای ما مهمتر است.
وی گفت: رقابت های مرحله دوم سخت تر از بازی های قبلی است. اگر برنامه های کادر فنی را که بر اساس آنالیز حریفان آینده ما ارائه می شود را در میدان عملی کنیم می توانیم این تیم ها را هم شکست بدهیم و خود را به مراحل نهایی برسانیم.
قائمی درباره شرایط جسمانی اش خاطرنشان کرد: پس از مصدومیتی که در لیگ جهانی از ناحیه کمر برایم پیش آمد، با انجام فیزیوتراپی و طی کردن مراحل درمانی به شرایط ایده آل رسیده ام و مشکلی ندارم.
بازیکن دریافت کننده تیم ملی ایران درباره شانس قهرمانی در این دوره از مسابقات گفت: خوبی ورزش این است که قابل پیش بینی نیست اما ما فقط به دنبال قهرمانی هستیم و به غیر از این هدف به چیز دیگری فکر نمی کنیم.
وی درباره حضور ایرانیان در سالن مسابقات گفت: همیشه در هر کشوری که مسابقه داشته ایم هموطنان ما را تنها نگذاشته اند و از اینکه در امارات هم از تیم ملی ایران حمایت می کنند از آنها تشکر می کنم.
اینم بگم که این عکس از همون سایتی گرفتم که اسمش بالای عکسه هست.میدونی گفتم حالا که این همه گشتم و اثری از پنگولای مهلا نبود اینو بذارم حداقل با اینکه فقط تیترشو خوندم پس اگه قدیمی هست به من مربوط نیست...
وااااااااای نظراتت رو دیدم داشتم بال در می آوردم ، یعنی من رو بخشیدی ؟؟؟ *:)
خیییییلی خیییییییلی از این نظر خوشحالم ....
راستی ببخشید من شاید هفته ای به وب سر بزنم پس تو نارحت نشی اگه دیر جواب دادم ...
ممنونم مهربونم
حالاااااااااااااااا اندر حوالات مدرسه :
هعیییییییی روز اول مهر یه بنده خدایی که اصلا اول اسمش ک نیست گند زد تو اعصاب ما ...
البته بعدش من هم لجبازی کردم ولی خداییش من آدم لجبازی نیستم فقط خواستم ادب بشه ولی بدتر شد ...
آخه می دونین ما 4 تا منگل با هم افتادیم ولی تو کلاسی که آدم هایی هستن فرا بز خوان و از بروبچ جداییم ...
برای همین می خواستیم کلاس ها رو عوض کنیم که خانمی به اسم ک راضی نشد و .... بقیه ی ماجرا !
واااااااااااای به خدا من یه امروز رو آدم بودم و کُخ نریختم البته واقعا قصد دارم عین بُز بخونم ولی واقعا ایندفعه رو استثنائ
تقصیر من نبود آخه می دونین چی شد خانم ِ عربی مون اومد و گفت : بچه ها کلاس گرم نیست ؟
و من هم تصدیق کردم چون واقعا داشتم ذوب میشدم، عارفه اینا گفتن کولر روشن ِ ، من هم دستم رو بردم جلوی کولر بگیرم
برای همین دستم رو بلند کرده بودم روبه روی کولر ، خانممون فکر کرد من سوال دارم گفت : بفرمایین ...
من هم خب دروغ که نمی تونستم بگم (آخه من هر موقع دروغ میرم از خنده ریسه میرم *:)) برای همین گفتم :
نه فقط می خواستم ببینم کولر روشن ِ یا نه ... که کلاس رفت رو هوا ... البته بعد با گفتن چند تا قواعد بهش فهموندم
که من هم تیزهوشی هستم برا خودم ...
از دیگر حوادث پیش بینی نشده این بود که من وقتی صدی اومد با ذوق و شوق رفتم جلو و گفتم سلام خاله ...
خخخخخخخخخ اگه خاله بفهمه خودکشی میکنه ...
دیگه این که زنگ مهارت های زندگی بحث سر این بود که خنده درمانی و از این حرفا ، فهیمه ی @#$%^ میگه:
چند تا از عکس های فرگُل رو بیار بچه ها کف حیاط غلط میزنن ...
تازه گفت : با من هم به عنوان بیمار روانی مصاحبه میکنه و ...
من بدبخت رو مظلوم گیر آوردن و تا تونستن بد گفتن ...
فرگُل کجایی که ببینی مهلات رو پر پر کردن...خخخ بدبخت فرگُل بفهمه ما چی میگیم درباره اش قید والیبال رو میزنه!
و از دیگر خبر های خوش :
با مونس تو یه کلاس نیستیم یعنی دیدمش برق 100 وات بهم وصل کردن و در رفتم ...
واز سری خبر های بد :
دوری از بروبچ کلاس ...
و اینکه من قرار است تا عمر دارم با خانم ک حرف نزنم که اگه من هم فردا یادم میره و باهش می سلامم!
خدافظ ...
خوب بخوابین مخصوصا تو مخاطب خاص ...